۷۷۷۰۵۹۴۲

کودک زشت روئی که بزرگترین قصه گوی کودکان شد

هانس کریستین آندرسن، از کودکی قیافه ای زشت و کریه داشت بطوری که همسالانش او را مسخره می کردند. این تحقیر چنان روحیه او را خراب کرد که از مدرسه بیزار شد اما با سواد اندکی که داشت بسیار کتاب می خواند. می خواند و می خواند. دلش می خواست بازیگر تاتر شود. وقتی 14 سال داشت به سمت کپنهاک براه افتاد و توانست به سختی در تاتر سلطنتی کاری بدست آورد چون بسیار با استعداد بود بازیگر شد و خرج تحصیلات او را از جیب پادشاه پرداختند.

به دبیرستان رفت و دانشگاه را تمام کرد و بعد به رمان نویسی روی آورد اما شکست خورد. بعد تصمیم گرفت داستان های کودکانه بنویسد و به یکباره به شهرتی عالمگیر دست یافت.

او قصه ها و افسانه هایی را که در دوران کودکی شنیده بود با قلمی ساده و روان نوشت و بازنویسی کرد.

قصۀ « جوجه اردک زشت » که وقتی بزرگ می شود به قوی زیبایی بدل می شود داستان زندگی خودش است که زشت رو بود و مطرود و وقتی بزرگ شد به نویسنده ای بزرگ و مشهور بدل گشت.

آیا او موفقیت خود را مدیون چهرۀ زشت خود بود ؟ آیا تقدیر در برابر چهرۀ نازیبایی که به او داده بود، استعداد داستان سرایی را به جبران آن به او بخشید ؟ اگر زشت رو نبود باز هم ممکن بود نویسنده شود ؟

باید به ظرایف زندگی نویسندگان دقیق شد. شاید روی آوردن آنها به دنیای نویسندگی در گوشه ای از زندگی آنها رشد و بارور شده باشد.

اگر داستان سرایی را دوست دارید و شوق و عطش نوشتن در وجود شما هست، « آنی » را که شما را به دنیای بزرگ و دلپذیر نویسندگی هدایت می کند می توانید در خود پیدا کنید.

                                                                                                                  کاظم سلطانی(لکیامیم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *