۷۷۷۰۵۹۴۲

اصلی مهم در داستان نویسی

همیشه برای کسانی که علاقمند و دلبسته به داستان نویسی هستند، این پرسش مطرح می شود که چگونه بنویسم؟ چطور بنویسم ؟ پرسشی است معقول و منطقی و حتما پاسخی معقول و منطقی نیز خواهد داشت.
شما در ابتدای امر باید اصول داستان نویسی را فرا بگیرید. این اصول به شما کمک می کند تا داستانی منطقی و جذاب بنویسید. یعنی مردم به خواندن داستان شما تمایل پیدا کنند. کار داستان نویسی همچون معماری است که اصول ساختمان سازی را باید بداند تا قادر باشد خانه بسازد و یا برج بنا کند. او از اصول کار و مهندسی ساخت و ساز آگاه است، شما هم باید از اصول داستان نویسی آگاه باشید تا بتوانید داستان کوتاه یا رمان بنویسید. البته داشتن ذوق و قریحه نیز لازم است. پس داستان نویسی بر اصولی استوار است. این اصول از عهد باستان به ما رسیده است.
نویسندگان رم و یونان باستان که اندک آثاری از آنان محفوظ از تطاول زمان بدست ما رسیده است، این اصول را در نوشته های خود رعایت کرده اند. در آثار نویسندگان بزرگی چون : پلوتوس رومی، آریستوفان، آشیلوس، اوری پید و سوفوکل یونانی، شما با ساختاری محکم و جذاب روبرو می شوید که مبتنی بر اصول داستان نویسی است. در آن زمانه، عامه مردم در کنار بزرگان و طبقات ادب دوست، به تماشای نمایش، رغبت فراوان داشتند و این نویسندگان، آثار خود را برای صحنه تنظیم می کردند. آثار آنها هنگام اجرا یا مطالعه، تماشاگران و خوانندگان خود را به تحسین وا می داشت و به فکر فرو می برد. چنانچه اکنون هم وقتی این آثار را مطالعه می کنیم یا شاهد اجرای آن در سالون های تاتر هستیم، مجذوب می شویم و به فکر فرو می رویم. چرا ؟
به دلیل آنکه نویسنده، قصد و نیتی خاص از نوشتن آن داستان در قالب نمایشنامه را داشته است که پیام او قلمداد می گردد. پس هر داستانی باید پیامی به خواننده خود بدهد و شما نمی توانید آن را نادیده بگیرید. اینکه بعضی ها برای کسب شهرت ( از نگاه خودشان ساختار شکنی) می گویند داستان نیازی به پیام ندارد و نویسنده ملزم به دادن پیام نیست، اشتباه است.
در سال 1915 مکتب دادائیسم متولد شد و در برابر اصول ادبی زمانه خود دست به ساختار شکنی زد. اما خیلی زود به قبول شکست تن دادند. اولین بیانیه آنها این گونه بود :
« نمی فهمید که ما چه می کنیم. اینطور نیست ؟ دوستان عزیز، این موضوع را ما خودمان کمتر از شما می فهمیم. چه سعادتی! حق دارید. دلم می خواست یک دفعه بغل پاپ بخوابم. باز هم نمی فهمید ؟ من هم نمی فهمم. چقدر گریه دار است!»
حال به قطعه ای دیگر از نوع نگارش سردمداران این مکتب یعنی “تریستان تزارا ” که محمدعلی جمال زاده در کتاب “هزاربیشه” خود آورده است توجه کنید.
« بلوری از اضطراب فریاد می اندازد روی صفحه ای خزان. خواهشمندم گردی نیم بیان مرا بهم بزنید. شامگاهان آرامی، سن و جمال دوشیزه که آبپاشی راه پوشیده و مرداب را تغییر شکل می دهد»
این مکتب ادبی که برای تخریب و هرج و مرج به وجود آمده بود و نویسندگان بزرگ را به باد ناسزا می گرفت، سرانجام فرو پاشید و از حرکت بازماند. کلماتی که اندیشه ای پشت آن نباشد، همچون کوبیدن آب در هاون است. یک نویسنده توانا، با قدرت داستان می نویسد و با قدرت پیام خود را به خوانندگان خود منتقل می کند. در تمام آثار نویسندگان بزرگ، شما می توانید پیام آنها را به وضوح ببینید. تولستوی در جنگ و صلح، بالزاک در اوژنی گرانده، هرمان ملویل در موبی دیک، ویکتورهوگو در بینوایان و مارگارت میچل در بربادرفته، والتر اسکات در آیوانهو، مارک تواین در تام سایر، همینگوی در پیرمرد و دریا، پرلاگرکویست در باراباس، سیلونه در نان و شراب، کافکا در مسخ ، چارلز دیکنز در آرزوهای بزرگ و صدها اثر دیگر …
نداشتن پیام در داستان به بیهوده گویی شباهت دارد. حتی اگر شما به قصد سرگرمی هم داستان بنویسید حتما در آن پیامی برای خواننده خود خواهید داشت. اساسا آنچه نویسنده را به نوشتن وا می دارد، پیام اوست. چطور می توان تصور کرد که تولستوی در رمان جنگ و صلح که بزرگترین رمان عالم است، پیامی نداشته باشد. یا اسکار وایلد در داستان کوتاه شاهزاده خوشبخت پیامی نداشته باشد یا ریونوسوکه اکوتاگاوا در داستان کوتاه راشامون پیامی نداشته باشد. پس؛ داشتن پیام برای داستان، یک ضرورت است و اصلی مهم در داستان نویسی به شمار می رود.

کاظم سلطانی(لکیامیم)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *