۷۷۷۰۵۹۴۲

گفتگو با ارنست همینگوی(بخش اول)

سه سال پیش یک روزنامه نگار فرانسوی بنام “ژرژ پلیمتون” که از دوستان نزدیک “ارنست همینگوی”، نویسنده فقید آمریکا، بود مصاحبه ای با او به عمل آورد که در همان زمان در هفته نامه های هنری اروپا انتشار یافت.
همینگوی که پیشرو مکتب جدیدی در ادبیات آمریکا شد و در اروپا نیز در میان نویسندگان جوان و تازه کار پیروان بسیار یافت، از مصاحبه ها و جنجال های مطبوعاتی می گریخت و با این همه، زندگی پر ماجرایش همیشه خوراک خوبی بود برای مطبوعات و خوانندگان کنجکاوی که دلشان می خواهد از خصوصیات زندگی مردان مشهور سر در بیاورند. همینگوی که در سال 1954 موفق به اخذ جایزه نوبل شد، کمتر لب به سخن می گشود و همیشه جوابش این بود که « من همه حرف هایم را در کتاب هایم مطرح می کنم و جز اینها، چیز دیگری برای گفتن ندارم. »
اما با این وجود، گفتگوی جالبی که ترجمه آن از نظر خوانندگان عزیز می گذرد، چکیده ای ست از نظرات همینگوی درباره نویسندگی و نویسنده.
ژرژ ـ ممکن است بگویید چه مواقعی کار می کنید ؟ آیا برنامه های دقیقی برای کار دارید ؟
همینگوی ـ موقعی که مشغول نوشتن رمان و یا داستانی هستم صبح هرچه زودتر شروع بکار می کنم. در این ساعت هیچکس مزاحم نمی شود؛ هوا خنک است و در عین حال کار کردن آدم را سرخوش و گرم می کند. آنچه که نوشته ام دوباره می خوانم. می اندیشم که بعد باید چه پیش آید. معمولاً در ساعت شش شروع بکار می کنم و تا ظهر آن را ادامه می دهم. مثل بیلی که بار الکتریکی خود را پس داده، وقتی کار را ترک می کنم به کلی خالی از ذهن ولی سرشار از رضایت هستم. ساعات مشکل زندگی من هنگامی است که در کشاکش و کمین صید جدیدی در امر خلق و نوشتن بیکار هستم.

ژرژ ـ آیا می توانید هنگامی که ماشین تحریر را ترک می کنید خود را از تمام اشتغالات فکری رها سازید ؟
همینگوی ـ مسلماً، ولی این امر تابع نظم خاصی است، نظم و انظباتی که من برای خود قائل شده ام.
ژرژ ـ آیا ضمن کار در نوشته هایتان دستکاری می کنید یا بعدها که اثرتان به اتمام رسید دوباره برای پرداخت، آن را از نظر می گذرانید ؟
همینگوی ـ هر روز نوشته شب قبل را تصحیح می کنم. طبیعی است که بعداً تمام آن اثر را دوباره می خوانم. این آزمایش ها آخرین شانس من هستند و از اینکه می توانم دوباره به تصحیح آن بپردازم بسیار راضیم.
ژرژ ـ آیا در پرداخت و دوباره خواندن کارهایتان وقت زیادی صرف می کنید ؟
همینگوی ـ فرق می کند. قسمت آخر کتاب وداع با اسلحه را فقط یک بار نوشتم. اما انتهای آن را برای آنکه کاملا راضی شوم سی و نه بار تغییر دادم !
ژرژ ـ آیا اشکال فنی داشت ؟ چه مشکلی در کار بود ؟
همینگوی ـ به دلیل پیدا نکردن اسامی خاص.
ژرژ ـ چه مکانی را برای کار کردن بیشتر می پسندید ؟ بدون شک هتل “آمبوس موندوس” چنان که پیداست اغلب کتاب هایتان را آنجا نوشته اید. آیا عقیده دارید که محیط کار اثر چندانی در کارتان داشته باشد ؟
همینگوی ـ هتل “آمبوس موندوس” در هاوانا برای کار محلی مناسب و استثنایی است؛ ولی من اغلب هر جا پیش آمده کار کرده ام. می توانم بگویم که وقتی تمایل بکار داشته ام، در هر وضعیتی کار کرده ام. دشمنان جدی کار، بیشتر تلفن و ملاقات کنندگان مزاحم هستند.
ژرژ ـ آیا برای خوب نوشتن احتیاج به احساسات متعادل دارید ؟ روزی به من گفتید در صورتی خوب می نویسید که عاشق باشید. ممکن است در این مورد توضیح بدهید ؟
همینگوی ـ عجب سوألی! تمام اوقاتی که تنها هستم می توانم بنویسم. ولی مسلماً هنگامی که آدم عاشق باشد بهتر می نویسد. اجازه دهید بیش از این در این باره صحبت نکنیم.
ژرژ ـ  راجع به رفاه مالی چه فکر می کنید ؟ آیا ممکن است این امر به کار نوشتن آسیب برساند ؟
همینگوی ـ اگر این آسودگی و رفاه مالی زود بدست آید و اگر آدم زندگی را بقدر کارش دوست بدارد، باید صفات مثبتی داشته باشد تا در برابر آسیب های خارجی مقاومت کند. ولی وقتی که نوشتن عادت یا بهتره بگویم سبب دلخوشی انسان شد، تنها مرگ می تواند مرد کار را متوقف کند. در این صورت البته آسایش مالی کمک بزرگی می کند و شخص را از دغدغه خاطر نجات می دهد. اضطراب و غصه، احساس را می کشد. بیماری نیز در صورتی که باعث تشویش خاطر شود، ذخائر معنوی انسان را نابود می سازد، ولی البته من کمتر با تهیدستی روبرو شده ام. همیشه عاشق نویسندگی بوده ام.
ژرژ ـ دقیقاً می توانید لحظه ای را که تصمیم گرفتید نویسنده شوید بخاطر بیاورید ؟
همینگوی ـ نه، زیرا همیشه خواسته ام نویسنده باشم.
ژرژ ـ “فیلیپ یونگ” در کتابش ذکر می کند که جراحاتی که بر اثر جنگ 1918 دچار آن شدید تأثیر بزرگی روی آثار شما داشته است. بیاد می آورید که در مادرید شما منحصراً درباره این امر صحبت کردید و عقیده داشتید که استعداد و قریحة هنرمند جوان چیزی کسب کردنی نیست بلکه بنابر فریضه “مندل” موهبتی طبیعی و شاید موروثی است.
همینگوی ـ نمی توان گفت که در آن سال من در مادرید دارای تمام ذوق و قریحة خود بودم. شاید آن سال شکستگی استخوان جمجمه باعث شده که یاوه هایی بگویم، یادم است که به شما گفته بودم که قدرت تخیل می تواند طبیعی باشد. برای اینکه به سوأل شما برگردیم باید بگویم نتایج جراحات بسیار مختلف اند. جراحات کوچک که در آن استخوان خرد نشده است چندان مهم نیست، حتی غرور و اعتمادی در شخص ایجاد می کند ولی صدماتی که به استخوان و یا اعصاب وارد می آید نه برای نویسنده خوب است، نه برای هیچکس دیگر.
ژرژ ـ بنظر شما بهترین تمرین فکری برای کسی که می خواهد نویسنده شود چیست ؟
همینگوی ـ چاره ای ندارد جز آنکه تا گردن در اشکالات فرو رود و اول متوجه شود که خوب نوشتن نه تنها مشکل بلکه تقریباً غیر ممکن می باشد.
ژرژ ـ راجع به نویسندگانی که حرفة تعلیماتی را تعقیب می کنند چه فکر می کنید ؟ آیا معتقدید که گروه نویسندگانی که دنبال مشاغل دانشگاهی رفته اند، به کار نویسندگی شان لطمه وارد آمده است ؟
همینگوی ـ این امر بستگی دارد به آن که منظور شما از لطمه چه باشد. عده بسیاری از نویسندگان ثابت کرده اند که این امر امکان پذیر بوده است ولی در مورد خودم می دانم که قادر به چنین کاری نخواهم بود و کسانی را که توانسته اند این دو کار را با هم بخوبی انجام دهند، تحسین می کنم. معهذا فکر می کنم که اشتغالات دانشگاهی سبب می شود که تجارب نویسنده و شناسایی وی نسبت به جهان محدود گردد. شناسایی جهان به معنای وسیع آن مسئولیت بزرگی برای نویسنده ایجاد و ایجاب کرده است و همین موضوع هنر نویسندگی را مشکل تر می سازد. نویسندگان را می توان به یک چاه تشبیه کرد، همانطور که چاه انواع و اقسام دارد، نویسنده نیز چند نوع است. مهم این است که در این چاه آب خوب وجود داشته باشد. از طرفی بهتر است بتدریج از آن آب بکشند نه آنکه یک باره آن را خشک کنند.
ژرژ ـ آیا به نویسندگان جوان توصیه می کنید که با مطبوعات همکاری کنند ؟
همینگوی ـ من وقتی روزنامه نگاری می کردم مجبور بودم جملات ساده کاملاً خبری بنویسم. این برای نویسنده بسیار مفید است. کار روزنامه نویسی نه تنها برای نویسنده ضرری ندارد، بلکه برعکس بشرطی که بتواند خود را به موقع از آسیب های آن کنار بکشد، نیز مفید واقع می شود.
ژرژ ـ روزی در مجله “ترانس آتلانتیک” نوشتید « تنها موجبی که نویسنده را وادار به همکاری با مطبوعات می کند این است که در این حرفه خوب پول دربیاورد.» باز گفتید « فقط بخاطر مبلغ قابل توجهی است که انسان می تواند آنچه در خود با ارزش می داند خرد کند » آیا عقیده دارید که روزنامه نگاری به هنر نویسندگی ضرر می زند؟
همینگوی ـ هرگز بیاد نمی آورم که چنین چیزی نوشته باشم. بهرحال چنان سخنی اگر من گفته باشم، بسیار ابلهانه بوده است زیرا من هرگز نوشتن به معنای اعم را برای نویسندگی مضر ندانسته ام معهذا عقیده دارم که برای یک نویسنده با ارزش روزنامه نویسی کار مفیدی نیست.
ژرژ ـ فکر می کنید که مصاحبت با نویسندگان اهل و آشنا بتواند محرک یا انگیزه ای برای کارهای خلاقة نویسندگان با ارزش باشد. ؟
همینگوی ـ البته
ژرژ ـ آیا در حدود سال 1920 که در پاریس بودید این احساس را داشتید که به گروهی از هنرمندان و نویسندگان تعلق دارید ؟
همینگوی ـ نه، ما احساس دسته جمعی نداشتیم. ما هر یک برای دیگری احترامی متقابل می گذاریم. عدة زیادی از نقاشان مانند «براک»، «پیکاسو»، «مونه» و چندین نویسنده مانند «جیمز جویس» و «آزرا پوند» از دوستان نزدیک من بودند.

 

 ادامه دارد…

(برگرفته از ماهنامه فرهنگ تابستان 1341 خورشیدی – ترجمه شمسی ناظمی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *